جمله ی بزرگان
" اگه کسی به تو لقب بدی داد ، لازم نیست بهت بربخوره! این لقب به تو صدمه نمی زنه ، برعکس نشون میده که خود گوینده از لحاظ اخلاقی چقدر فقیره! "
#هارپرلی
" اگه کسی به تو لقب بدی داد ، لازم نیست بهت بربخوره! این لقب به تو صدمه نمی زنه ، برعکس نشون میده که خود گوینده از لحاظ اخلاقی چقدر فقیره! "
#هارپرلی
" رابطه ای زیبا است که شما در آن بتوانید خودتان باشید ، خودِ خودتان ، بدون ترس ! رابطه ای که هزینه آن از بین رفتن اعتماد به نفس ، فردیت و اعتقادات شما باشد باید در آن تجدید نظر کرد. "
#ناشناس
" نمیشود همه را راضی نگه داشت، پس دست کم خودت را راضی نگهدار. "
📚 آدمهای سمی
✍ لیلیان گلاس
" این را فهمیدهام که بیشتر ماهیها، موقع پیری شکایت میکنند که زندگیشان را بیخودی تلف کردهاند. دائم نفرین و ناله میکنند که زندگیشان را بیخودی تلف کردهاند. دائم ناله و نفرین میکنند و از همه چیز شکایت دارند.من میخواهم بدانم که ، راستی راستی ، زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا میشود زندگی کرد...؟ "
#ماهی سیاه کوچولو
#صمد_بهرنگی
" آدمها روزی معنی حرف هایشان را می فهمند ؛ و روزی متوجه رفتارهایشان می شوند که با کسی از جنس خودشان مواجه شوند! "
#ژوزه ساراماگو
" خیلی وقت ها...
می توان آدم ها را
به خاطر بدی هایشان بخشید
ولی به خاطر
بی ارزش کردن خوبی هایمان
هرگز... "
#ناشناس
" این داستان به اواخر قرن پانزدهم بر می گردد.
در یک دهکده کوچک نزدیک شهر '' نورنبرگ '' خانواده ای با هجده بچه زندگی می کردند. پدر خانواده برای امرار معاش این خانواده بزرگ ، می بایست هجده ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد ، تن می داد. در همان وضعیت اسفناک ، '' آلبرشت دورر '' و برادرش '' آلبرت '' (دو تا از آن هجده بچه) روی بزرگ و زیبایی را در سر می پروراندند. هر دو آنها ، آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند ; اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آنها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یک شب ، پس از یک بحث طولانی در رختخواب ، دو برادر تصمیم به قرعه کشی با سکه گرفتند. بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برنده را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد و پس از آن ، برادری که تحصیلش تمام شده بود باید در چهارسال بعد ، برادر دیگر را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد ، تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.
آنها در صبح روز یکشنبه در یک کلیسا سکه انداختند...آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب. برای چهار سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد حمایت کند. آلبرشت جزء بهترین هنرجویان بود و نقاشی های او حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی ، او درآمد قابل توجهی از فروش نقاشی های حرفه ای خود به دست می آورد.
وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت ، خانواده او برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از چهار سال ، یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام ، آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی و فداکارش ، به پاس سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود ، تعارف کرد و چنین گفت : '' آلبرت ، برادر بزرگوارم ، حالا نوبت توست. تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم. "
تمام سرها به انتهای میز ، جایی که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: '' نه '' از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت ، خیره شد و به آرامی گفت: '' نه برادر ، من نمی توانم به نورنبرگ بروم ، دیگر خیلی دیر شده است. ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده ; استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم ، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم ، نه برادر ، برای من دیگر خیلی دیر شده است....''
بیش از پانصد سال از این قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر ، قلم کاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود.
یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود ، دستان پینه بسته برادرش را در حالتی که به هم چسبیده و انگشتان لاغر به سمت آسمان بود ، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفا ''دست ها'' نام گذاری کرد ، اما جهانیان احساساتشان را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ و هنرمندانه او را '' دستان دعا کننده '' نامیدند. "
#داستان
#تو ، تویی؟
#امیررضا_آرمیون
" هرچقدر هم که خوب باشی
باور کن لازم نیست همه را راضی نگه داری!
لزومی ندارد نگران باشی که آدم ها چگونه
قضاوتت می کنند!
یادت باشد ،
هر چقدر هم که خوب باشی ، حریف سلیقه ها نمی شوی..."
#ناشناس
" تو خودت باش !
تمامی آدمها یک روز ، یکجا رنگ می بازند
و عوض می شوند...!
اما تو ، خودت باش...
شاید یک رنگی ها به چشم نیایند ،
ولی دلخور نباش ، تا بوده همین بوده... "
#ناشناس
" آدمها آنقدر زود عوض می شوند آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیاندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است! "
#زویا_پیرزاد
" وقتی جوان بودم ، آدم های زرنگ را تحسین می کردم ،
حالا که پیر شده ام آدم های مهربان را تحسین می کنم. "
#ابراهام_شل
" مهم نیست چقدر با دیگران فرق داری
مهم اینه که...
چیزی که دلت میگه درسته رو انجام بدی. "
# دل نوشته خودم
" سکوت کن
بگذار تا انتهای قضاوت...
اشتباهشان نسبت به آنچه هستی بروند
بگذار نیت های تو را اشتباه بگیرند...
خیره نگاهشان کن
مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن
در اذهان دیگران
وقتی آنها از درونت بی خبرند...
چه فرقی می کند تو را فرشته خطاب کنند
یا شیطان...
اگر این دنیا غریبه است
تو آشنا بمان...
تو پای خوبی هایت بمان. "
#ناشناس
" همیشه از هر آدمی به اندازه شعورش
انتظار داشته باش...
اینطوری کمتر عذاب می کشی... "
# میشل_فوکو
" با گرگ ها دوستی کن !
چون تا گرسنه نشوند خیانت نمی کنند !
ولی انسانها تا سیر می شوند
خیانت می کنند !! "
# ناشناس
" در بعدازظهر یک روز سرد زمستانی ، وقتی '' جان '' از سر کار به خانه بر می گشت ، سر راه زن مُسنی را دید که ماشینش پنچر شده بود و او ترسان و لرزان توی برف به انتظار کمک ماشین های رهگذر ایستاده بود... آن زن برای جان هم دست تکان داد تا شاید او برای کمک بایستد و جان هم ایستاد... از ماشینش پیاده شد و گفت: سلام خانم ، من اومدم که کمکتون کنم. زن گفت: صدها ماشین از جلوی من رد شدند ، ولی کسی نایستاد. این واقعا لطف شماست.
وقتی جان لاستیک را عوض کرد ، در صندوق عقب را بست و آماده رفتن شد ، آنگاه زن پرسید: من چقدر باید بپردازم؟ و او به زن چنین گفت: شما هیچ بدهی به من ندارید. روزی من هم در چنین شرایطی بوده ام و یک نفر هم به من کمک کرد ، همان طور که من به شما کمک کردم، و حالا اگر شما واقعا می خواهید که بدهیتان را به من بپردازید ، باید این کار را بکنید ; '' نگذارید زنجیره عشق و محبت به تو ختم بشه! ''
زن لبخندی زد و بعد از تشکر ، سوار ماشینش شد و رفت....
چند مایل جلوتر ، زن کافه کوچکی را دید و رفت تو چیزی بخورد و بعد راهش را ادامه بدهد ; ولی نتوانست بی توجه از لبخند آرام و شیرین ، زن پیشخدمتی که می بایست چند ماهه باردار باشد بگذرد. او داستان زندگی آن پیشخدمت را نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید.
وقتی آن زن پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلاری آن زن را بیاورد ، زن از در بیرون رفته بود ، در حالی که روی دستمال سفره یادداشتی باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته آن زن را خواند ، اشک در چشمانش جمع شد. در یادداشت چنین نوشته بود:
شما هیچ بدهی به من ندارید. روزی من هم در چنین شرایطی بوده ام و یک نفر هم به من کمک کرد ، همان طور که من به شما کمک کردم، و حالا اگر شما واقعا می خواهید که بدهیتان را به من بپردازید ، باید این کار را بکنید ; '' نگذارید زنجیره عشق و محبت به تو ختم بشه! '' "
'' نگذار زنجیره عشق و محبت به تو ختم بشه ''
# تو ، تویی؟!
# داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
#امیررضا آرمیون
" قطعا نگه داشتن حُرمت کسی که
بهش علاقه دارین
از صد بار گفتن جمله ی '' دوستت دارم '' ارزشمندتره. "
#ناشناس
" در این جهان زندگی کردن کار خسته
کننده ای است!
هروقت دور و برت رو نگاه می کنی ، همیشه
کسی هست که بخواهد حالت را بگیرد ،
آن هم بدون هیچ دلیلی! "
#چارلز بوکوفسکی
" بعضی آدمها خیلی پست و بی ارزشند. جوری که نه لباس تنشون و نه پول توی جیبشون ، نمی تونه روی شخصیتشون سرپوش بذاره. "
# دل نوشته ی خودم
" خوبی کردن
کار سختی نیست
تحمل نمک نشناسی بعدش
کار سختیه... "
#ناشناس
" روباه به گرگ گفت:
زندگی را یادم بده...
گرگ گفت: از بالای تپه بپر!
روباه گفت: پایم می شکند
گرگ گفت: بپر می گیرمت...
روباه پرید...گرگ نگرفتش!
روباه پرسید: چرا نگرفتی؟
گرگ گفت...
درس اول:
" اعتماد یعنی مرگ! " "
#ناشناس
" آدم ها لالت می کنند
بعد می پرسند:
چرا حرف نمی زنی!!!
این خنده دارترین
نمایشنامه ی دنیاست..."
#ناشناس
" به جای کوچک کردن دیگران
خودت بزرگ شو...
به جای آرزوی شکست برای افراد موفق
خودت هم تلاش کن و موفق شو!
و به جای نشستن و حسرت خوردن
بلندشو و برای آرزوهایت بجنگ...
فراموش نکن آنکه میرنجاند
روزی تاوان می دهد... "
#ناشناس
" برکت گاهی
نانِ درون سفره نیست...
برکت گاهی آدمیست
که با بودنش در سفره ی قلبت
مهر میکند
ادامه زندگی را...."
#ناشناس
" حرف هایت را برای کسانی که لیاقت شان سکوت است هدر نده...! "
#ناشناس